این روزهای من و صدرا
سلام عزیز دلم خیلی وقته چیزی برات ننوشتم
دیگه حسابی بزرگ شدی الان سه هفته است که میشینی، با روروئک همه جا میری، قربونت برم خیلی هم فضول شدی من هر چیزی دستم میگیرم تو هم میخوای همونو بیگیری دستت، از غذا خوردنم که دیگه نگو اصلا نمیذاری بفهمم چی می خورم شیرجه میزنی توی سفره همه چیز برات جالبه، صدرای عزیزم این همه هیجانت منم پر هیجان کرده روز به روز دوری از تو و سر کار رفتن برام سخت تر میشه عملاً بیشتر ساعت کاریم دارم به تو فکر میکنم که الان داری چی کار میکنی البته خیالم راحته که خونه مامانی حسابی بهت خوش میگذره و مامانی خیلی بهتر و بیشتر از من هواتو داره.
دوست دارم خیلی زیاد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی